Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
Mostafa: خونه ی یه بنده خدایی دعوت بودیم، بعد یه دختر کوچولو داشتن، ..

 
خونه ی یه بنده خدایی دعوت بودیم، بعد یه دختر کوچولو داشتن، منم مغزم به خاطرِ یه موضوعی کلاً هنگ بود.
بچه رو به روم رو پای مامانش نشسته بود،
(من از بچه ها متنفرم ولی اونا نه، نمیدونم چی شده بود محبتم گل کرده بود)
هی میگفتم بیا پیش عمو سارا جان، بیا عزیزم، بیا یه بوس بده.
خلاصه در حال بفرما زدن بودم که با ضربه ی آرنج دوستم مواجه شدم،
... گفتم چته ،
گفت: احمق سارا اسم مامانست، اسمش ساریناست
9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/26 - 23:25